نورتابد به فلک از در کاشانه ی ما
گنج عشق است نهان دردل ویرانه ی ما
ما دل خویش نبستیم براین عالم خاک
عالم قدس بود منزل وکاشانه ی ما
زمزم وسعی وصفا وحجراز ماست اگر
کعبه گردد همه دم دور حرمخانه ی ما
گر که اعجاز کند با ید بیضا موسی
در ازل باده زده از می میخانه ی ما
ما از آن سوختگانیم که از آتش غم
هیچ پروا ننماید پر پروانه ی ما
گر به شمشیر غم دوست سرخویش دهیم
در ره دوست بود همت مردانه ی ما
به شهادت به اسارت سوی منزل ببریم
این امانت که سپردند روی شانه ی ما
باخبر باش نخندی تو به اولاد رسول
کار صد تیغ کند ناله ی مستانه ی ما
نهراسیم زشمشیر و ز زنجیر ستم
که پر از شهد شهادت شده پیمانه ی ما
گر که دلسوخته ی ماست «وفایی» نه عجب
جگرسوخته دادند به دیوانه ی ما
- پنج شنبه
- 12
- مهر
- 1397
- ساعت
- 10:51
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه