حرّ عرض کرد:من نمی دانم این نامه هایی که می گویی چیست؟حضرت به،عقبةبن سمعان،فرمود چند خورجین پر از نامه آورد.حرّ عرض کرد:من جزو نامه نگاران نبوده ام و به من دستور داده شده است وقتی تو را دیدم لحظه ای از تو جدا نشوم و در کوفه به ابن زیاد تحویلت بدهم.
امام حسین(ع)فرمود:"مرگ فرصت چنین کاری را به تو نخواهد داد".آن گاه امر فرمود و اصحاب و زنان سوار بر مرکب ها شدند تا حرکت کنند.حرّ نه اجازه داد حضرت به طرف کوفه برود و نه به مدینه بازگردد.حضرت به حرّ فرمود:
"مادرت به عزایت بنشیند،از ما چه می خواهی؟"
حرّ عرض کرد:
اگر در چنین شرایطی کسی غیر از تو این سخن را گفته بود_هر که باشد_پاسخش را می دادم و به مادرش اهانت می کردم!به خدا سوگند!درباره مادر تو چیزی غیر از خوبی نمی توانم بگویم،حال که این گونه است راه دیگری را برگزین[نه به کوفه برو و نه به مدینه بازگرد] من هم در این فاصله نامه ای به ابن زیاد می نویسم تا برایم مسئله ای پیش نیاید و به خاطر تو گرفتار خشم ابن زیاد نشوم.
مقتل مقرم،ص۲۲۳
- جمعه
- 13
- مهر
- 1397
- ساعت
- 11:24
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه