ازغصه های تو ندارم خواب
چهل ساله هستم به پیچ وتاب
قلبم می سوزه تا می بینم آب
بابای مظلوم
بادیدن شیرخواره می گریم
تا می بینم گوشواره می گریم
به یاد گوش پاره می گریم
بابای مظلوم
اگر ببینم گلی رو پرپر
یادم میاد رو نیزه هجده سر
*******
از داغ بین سینه می گفتم
با مردم مدینه می گفتم
از کینه ی دیرینه می گفتم
بابای مظلوم
گفتم تو را تشنه بریدن سر
نبود جای سالم روی پیکر
به قدر این نگین انگشتر
بابای مظلوم
من پاره پاره پیکرت دیدم
در بوریا تن تو پیچیدم
******
از شامیان من ولوله دیدم
شادی و رقص و هلهله دیدم
من خنده های حرمله دیدم
بابای مظلوم
دیدم یکی به کاکلت زد چنگ
دیدم که صورتت زخون شد رنگ
پیر زنی بر سر تو زد سنگ
بابای مظلوم
آن صحنه کی رود مرا از یاد
سرِ تو از نیزه زمین افتاد
*******
شائق
- جمعه
- 13
- مهر
- 1397
- ساعت
- 14:40
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه