شک روونم / نمیده فرصت
بیان کنم شرح غم مصیبت بابامو
یادم نمیره / داغ اسارت
یادم نمیره کوچه و بازار شهر شامو
از بالای پشت بوما ریختن آتیش بال و پرم سوخت
عمامه ام سوخت و سرم سوخت و تموم پیکرم سوخت
دست و پام بسته بود با غل و زنجیر و طناب
عترت نبی رو بردن توی بزم شراب 2
تصورش هم / برام عذابه
سرا رو بین هودج مخدرات آوردن
هنوز رو دستام / جای طنابه
بچه ها توو دست و پاها دائم زمین میخوردن
دور سرا رقصیدن و خندیدن و کردن تماشا
همه رو میبردن به سمت بازار برده فروشا
ما رو از همه جا عبور دادن روا نبود
دختر علی و محله ی قوم یهود 2
شاعر : حسین نوری
- دوشنبه
- 10
- مهر
- 1396
- ساعت
- 17:16
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
حسین نوری
ارسال دیدگاه