یزید رو کرد به حضرت سجاد و گفت:می بینی که خدا با پدرت چه کرد؟آیا سخنی برای گفتن داری؟.
حضرت فرمود:
"خدا این حادثه را پیش از خلق کردن آسمان ها و زمین مقدّر کرده بود".
یزید از حاضران خواست تا درباره حضرت سجاد نظر خویش را بدهند.همه گفتند!:او را بکش!.
حضرت فرمود:
"ای یزید!این ها برخلاف مردمی که در مجلس فرعون بودند و درباره موسی و هارون نظر دادند،تصمیم گرفتند.آنها به فرعون گفتند:او و برادرش را نگه دار.تو نیز این را بدان که تنها،زنازادگان،فرزندان انبیا و نوادگان آنها را به قتل می رسانند".
یزید با شنیدن این سخن سر به زیر افکند و چیزی نگفت.یزید در میان سخنانش خطاب به امام سجاد((آیه ۳۰_سوره شوری)) را خواند.
حضرت فرمود:
"این آیه درباره ما نیست،بلکه آیه ای که در شأن ما نازل شده این است:((آیه۲۳_سوره حدید)).ما خانواده ای هستیم که بر اساس این آیه،برای از دست دادن چیزی ناراحت و ناامید نمی شویم و برای به دست آوردن چیزی شاد و خوشحال نمی گردیم".
آن گاه از یزید خواست به او فرصتی بدهد تا سخن خویش را مشروحاً بیان کند.یزید گفت:می توانی حرف بزنی اما نباید حرف های نامربوط بزنی!.حضرت فرمود:
"من شأن و مقامی دارم که با وجود آن سزاوار نیست چنین الفاظی بر زبان برانم. به نظر تو اگر رسول خدا مرا در این حال ببیند چه خواهد کرد؟".
یزید در پیِ این سخن به خطیب دستور داد غل و زنجیر را هم از حضرت باز کنند، سپس به خطیب دستور داد تا مدح معاویه را بیان کند و علیه امام حسین سخنانی بگوید و آنها را مورد نکوهش قرار دهد. وقتی خطیب گستاخی خود را به نهایت رساند امام سجاد فریاد زد:
"با این کارت برای رضایت یزید خشم خدا را به خود خریدی و آتش را جایگاه خودت قرار دادی.
مقتل مقرم،ص۴۱۲_۴۱۳
اثبات الوصیه،ص۱۴۳
تاریخ طبری،ج۶،ص۲۶۷
تفسیر قمی،ص۶۰۳
مثیرالاحزان،ص۵۴
نفس المهموم،ص242
- جمعه
- 13
- مهر
- 1397
- ساعت
- 22:34
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه