فدای بابا گفتنت با تازیانه زدنت
سیلی زدن تو دهنت یتیم گیر آوردنت
سیاه گشته بدنت تو کوچه ها کشیدنت
شد کفنِ تو پیرهنت یتیم گیر آوردنت
لگد زدن به تو همه شدی شبیه فاطمه
عمه می گفت با زمزمه یتیم گیر آوردنت
زخمی شد چقد تنت بزم شراب بردنت
برا کنیزی خواستنت یتیم گیرآوردنت
*****
شائق
- شنبه
- 21
- مهر
- 1397
- ساعت
- 20:30
- نوشته شده توسط
- ميركمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه