خواب وصل
لحظـۀ دیدارتو، اگرنفس گیرشد
شبانه خواب وصلم چه خوب تعبیرشد
رسیده ای به دیدنم باباجان
ببین توپرپرزدنم بابا جان
من الذی ایتمنی باباجان (2)
پرده زروی سرت، اگرکه پس می زنم
برای دیدن تو، نفس نفس می زنم
چه شدتن اطهرت بابا جان
که آمدی باسرت بابا جان
من الذی ایتمنی باباجان (2)
دراین سفر زداغت،زدم زبس که ناله
کودک توپیرشد، اگربود سه ساله
دیدۀ خودباز کن بابا جان
سخن توآغاز کن بابا جان
من الذی ایتمنی باباجان (2)
شده ست خـاکسترـی، جمال نورانی ات
چون دل بشکسته ام، شکسته پیشانی ات
فدای این گلوی تو بابا جان
بوسه زنم به روی تو بابا جان
من الذی ایتمنی باباجان (2)
ببین که چشمان من، زاشک دریا شده
رخم زسیلی پدر، چوروی زهـراشده
فدای روی مهت بابا جان
مرا ببرهمرهت بابا جان
من الذی ایتمنی باباجان (2)
چوعمه ام بوده ام، رهرو این انقلاب
شبانه ازناله ام، کاخ ستم شد خراب
ناله اگرمن زدم بابا جان
شرربه دشمن زدم بابا جان
من الذی ایتمنی باباجان (2)
- یکشنبه
- 22
- مهر
- 1397
- ساعت
- 10:42
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه