• دوشنبه 5 آذر 03

 اسماعیل تقوایی

رقیه خاتون(از وقتی نیستی حالم خرابه)

742

زهرای سه ساله
از وقتی نیستی حالم خرابه
دلم غمین وچشام پر آبه

با رفتن تو آسایشم رفت
زندگی بی تو برام عذابه

مدتی میشه آغوش گرمت
بابا ی خوبم،برام سرابه

کتک زدندم جای نوازش
یتیم نوازی،اینجوری بابه

بابا کجایی، بیای ببینی
دل رقیه ت خیلی کبابه

هروقت میارم اسمتو بابا
جواب دشمن برام عتابه

چه جور بگم من،که روم نمیشه
دختر تو اینجا بی نقابه

سرم رو زانوت،همیشه جاش بود
حالا رو خاکه،توی خرابه

بابا دعا کن که من بمیرم
دعات میدونم که مستجابه

خوابتو دیدم مزه بمن داد
از خواب پریدم دیدم حبابه

بابا بیا سر،بزن به دختر
یتیم نوازی کار ثوابه

عمه خوبم پیر شده بابا
بعد تو دائم در اضطرابه

براش بمیرم بعد داداشش
شمار غمهاش چه بی حسابه

سر بابا رو براش آوردن
صدر ستاره،یه آفتابه

دختر برای شستن اون سر
توی خرابه فکر گلابه

درد دلاشو میگه به بابا
عمه ش کنارش تو تب وتابه

تا شد رقیه ساکت وخاموش
شکر خدا کرد رقیه خوابه

اما رقیه نمشه بیدار
دل یه عالم براش کبابه

شعر:اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 22
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 15:19
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران