طایر قدسم و بشکسته ز کین بال و پرم
آسمان سوخته از آه و سرشک بصرم
من جگر پاره ی زهرا و علی هستم وآه
به همین جرم شده پاره تمام جگرم
با همه غربت خود فاطمه را داشت علی
حق گواه است که مظلوم ترم از پدرم
یارِ بی مهر مرا قاتل و خانه مقتل
زده از زهر جفا بر دل و بر جان شررم
مجلس صلح به پا کرد عدو سرخ شدم
قاتل فاطمه را روبروی خود نگرم
سالیان است که بگذشته ازآن وقعه ولی
صحنه ی کوچه و سیلی نرود از نظرم
گیسویم گشت سپید از غم زهرا اما
ازجفا چنگ نخورده است دگر موی سرم
*******
شائق
- چهارشنبه
- 25
- مهر
- 1397
- ساعت
- 13:44
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه