مادر رسیده جان من برلب
ببین که هستم من به تاب و تب
شد لحظه های آخرم امشب
ای مادر من
دانی چه آمد بر سرم مادر
شد پاره پاره جگرم مادر
ازظلم و جور همسرم مادر
ای مادر من
مادر ببین گل تو پژمرده
مانند تو حسن زمین خورده
کسی نداند که چها دیدم
تنها نهواز بیگانه نالیدم
از آشناهم طعنه بشنیدم
ای داد بیداد
بدتر به مسجد بر روی منبر
دیدم نشسته قاتل مادر
می کرد اهانت بر من و حیدر
ای داد بیداد
عدو زده از بغض بابایم
عصای زهرآلوده بر پایم
از کودکی پاره جگر باشم
ز داغ کوچه شعله ور باشم
نشد برای تو سپر باشم
ای مادر من
عدو دو ست خود به بالا برد
یادم نمی رود تو را آزرد
صورت تو محکم به دیوار خورد
ای مادر من
سیلی به رویت بی هوا دیدم
بر چادر تو جای پا دیدم
*****
شائق
- چهارشنبه
- 25
- مهر
- 1397
- ساعت
- 13:54
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه