سبک ۴ ـ ذکر / ثلاث سنتی ـ خشکیده
چوب ظالم بر لبِ خشكيدهات ميخورد
از وجود خواهرت زینب رمق ميبُرد
واي از دلم برادر
غم حاصلم برادر
لبهاي غرقِ خونت
شد قاتلم برادر
یابن الزهرا ـ حسین زینب(۴)
در سفر گریانِ زخم و آبله بودم
مُردم از بسکه کنارِ حرمله بودم
تا شهرِ غم رسیدم
دشنام و طعنه دیدم
من از جفای این شهر
افتادم و خمیدم
یابن الزهرا ـ حسین زینب(۴)
دم به دم با ناسزا شرمندهام مي كرد
ضربهاي ميزد همان دم خنده ام ميكرد
كارِ دلم جنون شد
از غصه غرقِ خون شد
ديدم كه چوب محمل
يك لحظه لالهگون شد
یابن الزهرا ـ حسین زینب(۴)
- سه شنبه
- 8
- آبان
- 1397
- ساعت
- 1:59
- نوشته شده توسط
- حسن فطرس
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه