غزل اربعین حسینی
یك اربعین افغان و زاری كارِ من بود
یك اربعین چشم انتظاری كارِ من بود
یك كارون غم بود و من هم یك پرستار
در شامِ ماتم غمگساری كارِ من بود
میسوختم با نالهی درّ دانهی تو
بهرِ رقیه بیقراری كارِ من بود
من بودم و افغان و زاریِ یتیمان
این اضطراب و دل فكاری كارِ من بود
تا كودكانت را نشانه رفت دشمن
بودم سپر چون جان نثاری كارِ من بود
میسوخت چشمم از شرارِ ضربِ سیلی
گریان شدن با چشم تاری كارِ من بود
من بودم و سجاد تو در سوز و در تب
در این سفر شب زنده داری كارِ من بود
یك لحظهام پیش دشمنت ساكت نبودم
با خواندن آن خطبه یاری كارِ من بود
گر لحظهای جسمِ كبودم را ببینی
گویی چو مادر پاسداری كارِ من بود
- سه شنبه
- 8
- آبان
- 1397
- ساعت
- 2:38
- نوشته شده توسط
- حسن فطرس
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه