• دوشنبه 3 دی 03

 حسن ثابت جو

غزل اربعین حسینی -(یاد آن روزی كه من بوسه زدم بر آن گلو)

693

غزل اربعین حسینی
یاد آن روزی كه من بوسه زدم بر آن گلو
با تو می گویم غم خود را برادر مو به مو
بسكه خوردم كعبِ نی از دشمنِ دین خدا
همچو زهرا مادرم می‌گیرم از قبرِ تو رو
می‌كشم خود را به خاك و می‌رسانم پیش‌ تو
بی رمق گشتم به دنبال سرِ تو كو به كو
گفته‌هایم بی‌شمار و غصه‌هایم بی‌عدد
ای دلیلِ صبرِ من! برخیز بهرِ گفتگو
دیدم از بالای مقتل خوردی از زین بر زمین
خیز و با رگ‌های حنجر از غم خنجر بگو
وای از آن وقتی که شمر آمد به سوی قتلگاه
چشم من شد با دو چشمِ بی حیایش رو به رو
هر چه می‌خواهی بخواه از من عزیزِ مادرم
لیكن احوالِ رقیه دختر زارت مجو

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 2:39
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران