• دوشنبه 3 دی 03

 حسن لطفی

کوچه_امام حسن(علیه السلام) -(بر شانه می آورد تا بانو نیافتد)

735

بر شانه می آورد تا بانو نیافتد
آرام تا این شمع از سوسو نیافتد
پروانه بود و دورِ مادر چرخ می زد
حتی نگاهی بر جلالِ او نیافتد
تا دید می آید حرامی سویشان گفت
ای کاش راهِ نانجیب این سو نیافتد
خیلی حواس مجتبیٰ جمع است اینجا
زخمی دگر این دفعه بر بازو نیافتد
وقتی که زد سیلی تقلا کرد طفلی
یعنی اگر اُفتاد هم با رو نیافتد
پهلویِ او تازه شکسته بود اُفتاد
اما نشد برخاک از پهلو نیافتد
ای کاش دیوارِ گذر احساس هم داشت
ای کاش جایِ سنگ بر اَبرو نیافتد
یکروز در گودال هم می گفت مادر
زینب بیا از رویِ زین با رو نیافتد
قاتل رسید و مادرش فریاد می کرد
ای کاش بر این سینه با زانو نیافتد
ای کاش آبی روی این لبها بریزد
یا اینکه دستش بر سرگیسو نیافتد

  • پنج شنبه
  • 10
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 19:8
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران