جلو كوه صبرت
دارم كم ميارم
بذار دس رو قلبم
كه طاقت ندارم
تو اين لحظه هاى
پر از غصه و درد
مى لرزى و مى گى
نزن ديگه نامرد
بازم لرزه افتاد
تو جونت برادر
نگفتى چى ديدى
تو كوچه با مادر
تو هم مثل مادر
مى رى از مدينه
تو رم كشتنت با
غم و زخم كينه
داداش ، دارم مى ميرم از غم
ببين ، شدم با غصه همدم
نرو ، نمك نزن رو زخمم
---
بگو لحظه اى كه
رسيد نور عينت
چى گفتى داداش جون
تو گوش حسينت
مى گفتى يه روزى
مى شم كربلايى
مى گفتى مى مى رم
من از اين جدايى
نگفتى يه روزى
مى رم من اسارت ؟
نگفتى كه زينب
كجا و حقارت ؟
خودت مى دونى كه
واسه من عزيزى
نگفتى كه زينب
كجا و كنيزى
گفتى ؟ دست منو مى بندن
بين ، مسير شام و كوفه
داداش ، به اشك من مى خندن
- شنبه
- 12
- آبان
- 1397
- ساعت
- 15:51
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
اصغر چرمی
ارسال دیدگاه