ازغمت خالق دادار به هم می ریزد
دلم از اشک تو ای یار به هم می ریزد
دخترم گریه مکن قلب مرا می شکنی
پدرت عاقبت کار به هم می ریزد
زودتر از همه آیی تو کنارم زهرا
بعد تو حیدر کرار به هم می ریزد
بعد من خوب به تو اجر رسالت بدهند
محسنت در پس دیوار به هم می ریزد
عطر جنت بود از سینه ی تو زهرا جان
آنهم از تیزی مسمار به هم می ریزد
زهر داد آنکه به من بر حسنت تیر زند
جسمش از کینه ی بسیار به هم می ریزد
هر که در کوچه نزَد ضربه،تلافی بکند
کربلا،پیکر خونبار به هم می ریزد
آن قدر با تو بگویم که تن یوسف تو
زیر ده نعل،دو صد بار به هم می ریزد
گرچه آرام زنی شانه تو بر موی حسین
گیسویش در کف اغیار به هم می ریزد
******
شائق
- یکشنبه
- 13
- آبان
- 1397
- ساعت
- 11:37
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه