هر که خواهد از خدایش در دو عالم آبرو
زائر موسی الرضا باید شود، زین آرزو
او کریم است و کریمان را کرم بخشیده است
هر که بر او رو زده ،لطف و عطایش دیده است
من دلم خواهد دمادم بر در او رو زنم
روبروی پنجره فولاد او زانو زنم
با نوایم ناله از دل ،دمبدم یا هو زنم
با مژه از صدق دل. بر صحن او جارو زنم
دوست دارم چون کبوتر ریزه خوار خان او
روز و شب باشم در این مهمانسرا مهمان او
تاکه هر وقت تشنه گشتم من در این میخانه اش
طعم کوثر را چِشَم از آب سقاخانه اش
ای که هستی خود طلا روحت طلا خاکت طلا
گنبد و گلدسته ها و صحن و ایوانت طلا
این طلاها مبتلا کرده دل اهل ولا
میدهد روح روان زائرانت را جلا
وعده دادی زائرانت را رضا جانم سه جا
پس مکش از دامنت دست منِه بی دست پا
گر ندارم من زبان سر که تا گویم تورا
با زبان دل همی گویم رضا لطفی نما
پنجره فولاد تو شد ملجأ درماندگان
ده برات کربلا زین پنجره بر عاشقان
کربلا گفتم در اینجا من به یاد سرورم
یاد زینب میکنم در انتهای دفترم
یاد آن لحظه که روی تله فریاد حسین
از نوای نای زینب میشنید آن نور عین
پیش چشمانش زدن با چکمه بر پهلوی او
بر سر سینه نشست و ،چنگ بر گیسو او
خنجرش را او ز کین بیرون کشید
همچو گرگی حلق عطشانش دِرِید.
هر کسی با نیزه و تیغ و سنانی بر تنش
هاشمی دگر نگوید از نوای خواهرش
- چهارشنبه
- 16
- آبان
- 1397
- ساعت
- 11:10
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سید رحیم هاشمی
ارسال دیدگاه