از دستهای تو گرفتم حاصلم را
از آستانِ قدس تو آب و گِلم را
سلطانِ رأفت هستی و گفتی از این صحن
بیرون نخواهم کرد هرگز سائلم را
حینِ ورودم در حرم میگفتی ایکاش
شیخ طبرسی دوست دارم دعبلم را
می آیم از آرامش ِ باب ٱلجوادت(ع)
قابل بدان پابوسیِ ناقابلم را
فریاد خواهم زد شبی پایِ ضریحت
اینکه به عشقت در دو عالم مایلم را
بی سرپناهم، چند سالی می شود که
آورده ام دورِ حریمت منزلم را
آقا گره افتاده در کارم...نگاهی...
حل کن تو را جانِ جوادت(ع) مشکلم را
جاری شد اشکم تا که کردی نقش ِ بر آب
در صحنِ گوهرشاد، غم هایِ دلم را!
- چهارشنبه
- 16
- آبان
- 1397
- ساعت
- 18:5
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه