دل داده ایم تا که پریشانتان شود
دل داده ایم زائر چشمانتان شود
دل داده ایم تا که در آغوش مهرتان
روزی هزار مرتبه قربانتان شود
ضامن اگر شوی که پناهش دهی به بند
آهوی سر براه بیابانتان شود
با یک نگاه قلب مرا تکه تکه کن
تا بخشی از مقرنس ایوانتان شود
دل را گره به پنجره فولادتان زدیم
شاید زبان گرفته غزلخوانتان شود
جنت سزاست زائر کوی ترا ، اگر
با معرفت بیاید و مهمانتان شود
اصلأ عجیب نیست که از عرش جبرئیل
با افتخار آمده دربانتان شود
وامانده ام ز آمدن آقا شما بیا
تا آتشم به سینه گلستانتان شود
وقتش رسیده است دل بیقرارمان
راهی کربلا ز خراسانتان شود
باور نمیکنم نشود حاجتش روا
هر سائلی که دست به دامانتان شود
چشمان زائران تو ای کاش جمعه ای
مست نگاه یوسف کنعانتان شود
وقتی جهانی از کرمت فیض میبرند
باید که عرش ، سفره ی احسانتان شود
- چهارشنبه
- 16
- آبان
- 1397
- ساعت
- 18:29
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
اسماعیل پور جهانی
ارسال دیدگاه