می آید ای دل ، منزل به منزل
از دل صحرا ، کاروان دل
ساربان آرام ، قدری آهسته
ناقه ی زینب ، در گل نشسته
سالار زینب(3) ياابن الزهرا
چشم مادر ها ، اشک دختر ها
آه خواهرها ، خود گواه است
کاروان گل ، با دو صد بلبل
عازم به سوی ، قتله گاه است
سالار زينب(3) ياابن الزهرا
آید یک خواهر ، با شش برادر
پشت سر قاسم ، پیش رو اکبر
ناموس زهرا ، در دل صحرا
با برادر ها ،میکند سفر
سالار زینب (3) ياابن الزهرا
وای اگر هجران ، آید به میان
یا شود کمان ، یا بمیرد
وای از آن ماتم ، گر در این عالم
بین نا محرم ، جا بگیرد
سالار زینب(3) ياابن الزهرا
عجب عموی ، پر خروشی
چه می فروش و باده نوشی
ولی بدون ، او نماند
نه گوش و واره وَ نه گوشی
سالار زينب(3) ياابن الزهرا
شاعر:محمد کاشانی
- یکشنبه
- 5
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 16:30
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه