#حضرت_زهرا (س) و کوچه بنی هاشم
دستی بروی سرم بکش تو مادرانه
با لطف و کرم نظر نما تو دلبرانه
تو مادری و من پسرت حضرت کوثر
تو معنی عشقی که دلم داشت بهانه
از روز ازل در دل من تو جا گرفتی
من سائل یک لحظه نگاه کوثرانه
ای سیدةالنساء وای مادر هستی
ای سایهی رحمتت همیشه جاودانه
ای سبزترین بهار این عالم امکان
عطر تو رسد به کام من معطرانه
تو قبضه نمودی دل من حضرت مادر
از تو به خدا رسیدهام چه عارفانه
با هیئت و با روضهی تو انس گرفتم
از داغ تو بر سینهی من بود نشانه
من سینه زن هر شب بزم فاطمیم
اصلا نفسم، زندگیم بود بهانه
وقتی که میان روضه و نوحه و شورم
انگار سوی باغ جنان شدم روانه
انگار کنار ساقی کوثر عشقم
باشد مددم روضهی تو در آن زمانه
حتی به جنان از غم یک کوچه بسوزم
یک کوچه و فریاد و فغان کودکانه
آن کوچه که زهرا به زمین خورد ز سیلی
میزد برویش دست عدو چه ظالمانه
یک دست به دست حسن و یکی به دیوار
شد چهره کبود و با حسن راهی خانه
گاهی به زمین گهی به پا حسنش بود
گفتا به پدر مگو تو راز محرمانه
رو از علی خانه نشین گرفت زهرا
پی برد به راز فاطمه غسل شبانه
آن شب که همه شهر مدینه خفته بودند
چشم علی افتاد به جای تازیانه
قاسم قاسمي بيدهندي
- شنبه
- 26
- آبان
- 1397
- ساعت
- 8:51
- نوشته شده توسط
- قاسم قاسمی بیدهندی
- شاعر:
-
قاسم قاسمی بیدهندی
ارسال دیدگاه