شروع داستان ما فروعی از نگاه او
ببالد آسمان به خود مدام بر پناه او
به سِتر خویش رو کند همیشه جلوهگاه او
ندیده مِهر جلوهای از آستان ماه او
قلم قلم شود اگر قدم نهد به راه او
چگونه میشوم مگر به نقص خویش آگهش؟
ملائکاند صف به صف مصلّیان درگهش
فلک فتاده و ستاره ایستاده بر رهش
مباد و نیست لطمهای به ساحت منزّهش
زمین و تیر و مشتریست مُشتی از سپاه او
به آبروی خود دهد قرار ابوتراب را
ابوتراب میدهد به مِهر مَهرِ آب را
که شوید از کتاب ما عتاب را ثواب را
کجا کجاوهای کند تحمّل آفتاب را؟
مجال محشرست تازه مُجمَلی ز جاه تو
اگرچه در مُحاق رفته غُرّهی حمیدهای
بگو بیفکنند سر، کجاست تاب دیدهای؟
که میرسد رشیدهای، که میرسد خمیدهای
قدم به حشر مینهد که با سر بریدهای
بپا کنند قدسیان بساط دادگاه او
به ذات بینهایتش صفات کیست منجلی؟
که اینچُنین سپرده دل به حرز جوشنش علی
به صولتش شدهست روح ذوالفقار صیقلی
به هُرم مهربانیاش مذاب میشود بلی
گناه مُعظَم من از نگاه خیرخواه تو
چه میوهایست مِهر او که سرزدهست از فدک
که ناز شاخسار آن فراترست از فلک
چه احتیاج دارد او به این زمین بینمک
که دل ربوده از علی، که جان گرفته از مَلَک
طنین خطبهخوانی و سکوت گاهگاه او
کسی که در جوانیاش، رسیده ناتوانیاش
کسی نبردهاست پِی به لوح آسمانیاش
فرشته میرود ز خود به ذوق پاسبانیاش
خدا محبّت آورد به یُمنِ مهربانیاش
چنانکه در غضب رود به قهر او به آه او
چگونه این من این تهی رسم به بارنامهاش
چه شعر گفتنی شد این، که ماندم از ادامهاش
چه گویم از کسی که حق سروده است چامهاش؟
دمیده در نماز شب قیامت از اقامهاش
طلوع طلعت ازل دمیده در پگاه او
- چهارشنبه
- 30
- آبان
- 1397
- ساعت
- 11:50
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مجید لشکری
ارسال دیدگاه