حیدری هستم و این از وَجَناتم پیداست
عَلَوی بودن من از حَسَناتم پیداست
همه جا سینه سپر می کنم و می گویم ...
شیعه ی حیدری ام ، از صَلَواتم پیداست
مثل یک دفتر شعرم که پُرم از مَدحت
اسم تو در همه جای صفحاتم پیداست
نام تو روی لبم اصل عبادت باشد
دائم الذکر توام ، از جملاتم پیداست
آنقَدَر خَم شده ام پیش ضریحِ ذکرت ...
مثل تسبیح ، ستون فقراتم پیداست
از همان روز ولادت شده ام پابستت
قِدمت نوکری ام از سَنَواتم پیداست
من وَبالت شدم و وصله ی ناجور توام
لطف و آقایی تو ، از زحماتم پیداست
گر قبولم نکنی ... پیش خدا مردودم
بدیِ وضع من از این نُمَراتم پیداست
آخرش هم تو مرا در حَرمت خواهی برد
بین دستان شما ، برگِ بَراتم پیداست
می چکم روی زمینِ حرمت ، می بارم
دور صحنت به طوافم ... قطراتم پیداست
در بهشتِ علوی ام ، به بهشتم چه نیاز
از همین جا که من اَستم ، درجاتم پیداست
آخَرُالاَمر ، میایی به سرِ بالینم
و بِوالله ، که این از سَکَراتم پیداست
- پنج شنبه
- 1
- آذر
- 1397
- ساعت
- 10:54
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا قاسمی
ارسال دیدگاه