• شنبه 3 آذر 03

 قاسم قاسمی بیدهندی

-(فریاد غربت دارد و چشمش به در بود)

917

شعر مصیبت امام رضا (ع)

فریاد غربت دارد و چشمش به در بود
تنها امیدش دیدن روی پسر بود

آخر مگر زهر عدو با او چه کرده
یک دست بر پهلو و دستی بر کمر بود

او دست و پا می زد میان حجره‌ی خود
در غربت و از زهر كين خونین جگر بود

آخرجوادش آمد آن دم هاي آخر 
آنجا كمك حال پسر هم يك نفر بود  

جان داد بابای غریبش کنج حجره
دیگر شرار زهر بر جانش اثر بود

با دست خود غسل و کفن بنمود و با غم
گریان به یاد مادر و دیوار و در بود

شکر خدا تشییع شد در روز روشن
تشییع زهرا مخفیانه در سحر بود

در طوس کل شهر و یک تابوت بر دوش
تشییع مادر نیمه شب با هفت نفر بود

زنهای نیشابور و گل بر روی تابوت
اما کمک حال علی در شب قمر بود

عالم به حال حیدر تنها بسوزد
زهرا برایش پشت در تنها پسر بود

  • شنبه
  • 3
  • آذر
  • 1397
  • ساعت
  • 7:23
  • نوشته شده توسط
  • قاسم قاسمی بیدهندی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران