دیشب خواب آغوش فاطمه دیدم
او مرا بوسید و من او را بوسیدم
مادر به رویم خنده کرد از خود مرا شرمنده کرد
گفتا که تو مهمان من باشی به فردا
آه و واویلا، آه و واویلا «تکرار»
بر حنجر نازکم زهرا نگه دوخت
دیدم کند گریه از بسکه دلش سوخت
گفتا به من خوش آمدی همبازی مُحسن شدی
باشد در اینجا شیر و آب تو مُهیا
آه و واویلا، آه و واویلا «تکرار»
دیدارش باعث سرافرازی ام شد
شش ماهه ی مادرت همبازی ام شد
می آمد از او بوی تو گفتا منم عموی تو
جای دو شش ماهه بود آغوش زهرا
آه و واویلا، آه و واویلا «تکرار»
منبع:سایت مدایح
- دوشنبه
- 6
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 13:10
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه