به گوشِ جان تو داری دم به دم عطرِ صدایش را
زمینی نیستی بانو به سر داری هوایش را
به هر خاکی که باشی با تو غربت میشود همدم
مگر خاکی که دارد آن نشان آشنایش را
مدینه در نمازِ شب دعای هر شبت شد این
خدایا دور گردان از عزیزِ من بلایش را
رها از خانه گشتی تا شوی پروانهٔ شمعت
تو بر راهی گذاری پا که دارد رد پایش را
نشد تا کعبهٔ روی رضا را سایه ات سازی
که حَجت نیمه ماند اما ، به جان کردی ادایش را
تو ما را بر سرِ خان رضایت میهمان کردی
از عمق جان دعا کردی محب مبتلایش را
- شنبه
- 10
- آذر
- 1397
- ساعت
- 16:46
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حامد آقایی
ارسال دیدگاه