در چشمها طراوت باغ ترانه نیست
ا ینجا نگاه آینه هم صادقانه نیست
وقتی درختها همه سرنیزه می شوند
برگی برای ساختن آشیانه نیست
پشت سر عدا لت من حرف می زنند
این طایفه تشهدشان مومنانه نیست
ازکارگاه رونق آهنگران شهر
پرسیده ام ز عاطفه اینجا نشانه نیست
پوسیده است بیعت چوبین مردمش
قابل برای تعارف بر موریانه نیست
هم پشت بام شهر مرا سنگ می زنند
هم اعتماد تکیه به دیوار خانه نیست
این دستهای سخت و خشن راکه دیده ام
دندانه های کندن کیسوست، شانه نیست
شاعر: رضا جعفری
- دوشنبه
- 6
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 13:41
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه