• دوشنبه 3 دی 03

استاد حاج غلامرضا سازگار

اشعار شهادت حضرت مسلم(ع)،(من کوفه را چون مردگان بی درد دیدم)

2973
3

 من کوفه را چون مردگان بی درد دیدم
نامردهاشان را به شکل مرد دیدم
این ناسپاسان جمله اشباه الرجالند
خصم رسول و حیدر و قرآن و آلند
اینان به آن دستی که با من عهد بستند
عهد من و فرق مرا با هم شکستند
تنها نه در کوفه مرا آواره کردند
قلبم دریدند و لبم را پاره کردند
این شهر را پیوسته نامردی به من بود
ای قوم تنها مردشان یک پیر زن بود
زن ها ز نامردان کوفه وا نماندند
از بام ها بر فرق من آتش فشاندند
من جان نثار عترت خیر الانامم
صید به خون غلطیده بالای بامم
وقتی که خود را از عطش بیتاب دیدم
عکس لب خشک تو را در آب دیدم
در موج خون دریای لا را دیدم امروز
از بام کوفه کربلا را دیدم امروز
انگار می بینم جراحات تنت را
خونین به چنگ گرگ ها پیراهنت را
انگار بینم لاله های پرپرت را
پاشیده از هم عضو عضو اکبرت را
انگار می بینم که بعد از قتل یاران
هم تیر باران می شوی هم سنگ باران
انگار می بینم ذبیح کوچکت را
زخم گلوی شیر خواره کودکت را
انگار می بینم که با اشک دو دیده
داری به روی دست خود دست بریده
انگار بینم غرق خون آیینه ات را
جای سم اسبان و زخم سینه ات را
انگار بینم شمر می آید به گودال
انگار بینم می زنی در خون پر و بال
...انگار دیدم جان شیرینت فدا شد
زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد
من بهترین مهمان شهر کوفه هستم
مهمان قصابان شهر کوفه هستم
لب تشنه از پیکر جدا گردد سر من
آویزه گردد بر قناره پیکر من
تنها نه این نامرد مردم می کُشندم
شاعر:حاج غلامرضا سازگار

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:38
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران