تشنگی قرار از کودکان گرفته
خیمه ها را عطش در میان گرفته
شرار بی آبی کشد زبانه
زند به جان همه تازیانه
ای عمو آب آب آب
آتش تشنگی در حرم فتاده
مشک های خالی روی هم فتاده
خیزد شرار غم ز هر کناره
خشکیده کام طفل شیرخواره
ای عمو آب آب آب
دشمنان بسته اند راه شط فرات
همتی رحمتی ای تو فُلک نجات
ای صاحب تیغ و عَلَم عمو جان
آبی بیاور در حرم عمو جان
ای عمو آب آب آب
بهره ور ز آبند وحش و طیر صحرا
وز عطش کبابند اهل بیت زهرا
آب روان بر ما حرام گشته
آب ذخیره هم تمام گشته
ای عمو آب آب آب
طفل شیرخواره از نفس فتاده
همچو مرغ بی جان در قفس فتاده
مادر او تاب و توان ندارد
شیری به جز اشک روان ندارد
ای عمو آب آب آب
چشمی از کودکان سوی آب روان
چشم دیگر بود بر تو ای مهربان
این لاله ها عطر مدینه دارند
شرار تشنگی به سینه دارند
ای عمو آب آب آب
ساقی تشنگان چشم مستت بود
فکر آبی بکن تا که دستت بود
ای درکفت ودیعه الهی
بگشاده ای شریعه با نگاهی
ای عمو آب آب آب
آمدیم عمو جان دور تو بگردیم
رحمتی کز این جا تشنه بر نگردیم
دل رقیه خواهرم شکسته
منتظر آب روان نشسته
ای عمو آب آب آب
لاله ها را ببین سر به هم داده اند
سویت ای باغبان دیده بگشاده اند
بشتاب و برپا کن لوای دین را
کن آبیاری لاله های دین را
ای عمو آب آب آب
هرچه در خیمه ها می کنم جستجو
نیست یک جرعه آب تا کنم تر گلو
زینب دلش کباب کودکان است
او تشنه تر از همه تشنگان است
ای عمو آب آب آب
منبع:سایت مدایح
- دوشنبه
- 6
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 14:40
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه