در سخن روحِ تازه می خواهم
از حسن جان اجازه می خواهم
لب گذارم به پنچه هایِ ضریح
صحبت از تو کنم نگارِ ملیح
السلام ای ارِ این وادی
عاشقی را تو یادمان دادی
ای بلندای عشق قامت تو
ای سلام خدا به ساحت تو
خاک بوس سیادت تو زمین
جایگاهت ولی به عرش برین
آسمانیترین مسافر خاک
قدر و شان تو کی شود ادراک
ای ذراری حضرت زهرا
بندهٔ با ارادتِ زهرا
افتخارت همین بس ای والا
باشی از نسلِ سیدالنُّجبا
بس که بودی تو فاطمه سیرت
مصطفایی منش ، علی صولت
در سماوات چون ستاره شدی
تو اباالقاسمی دوباره شدی
ذکر تحلیل با تکانِ لبت
چشمهٔ نور در نماز شبت
ای هدایت گر هدایتها
راویِ صادقِ روایتها
بس که در عشق مستدامی تو
دست بوس چهار امامی ت
اعتقادت ز بس که بنیادی است
صلهاش لطفِ حضرت هادی است
بهر تحسینتان بگفت آقا
انت انت ولیّنا حقا ...
تو صفا بخش دین و آیینی
عزتِ سرزمین باکینی
آبرودار خاک مایی تو
صاحب ملک خون بهایی تو
ملکِ ری از تو آبرو دارد
پای تو هستِ خویش بگذارد
بس که در رتبه ت عظیمی تو
حضرتِ سیدالکریمی تو
قبلۀ خاک ما شده حرمت
چشم امید ماست بر کرمت
ای قرار دل هوایی من
مرهم زخم کربلایی من
ای به دل دادگان تو نورعین
ای نگار همیشه شکل حسین
کویِ تو رنگی از خدا دارد
خاک تو بویِ کربلا دارد
ای فرستادۀ رسول الله
جانب خون بهای ثارالله
تویی آن یار بی قرین دلم
هر شب جمعه همنشین دلم
با علی عهد عشق بستی تو
سفرهدار کمیل هستی
- چهارشنبه
- 21
- آذر
- 1397
- ساعت
- 16:4
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه