یا فاطمه معصومه(س)
رفتی تو از مدینه شدخواهر توتنها
دل شد زسوز هجرت درگیر رنج وغمها
یکسال بی تو برمن بگذشته سخت جانا
هر دم به یاد رویت چشمان من چو دریا
هر روز وشب دمادم ورد لبم رضا بود
در وقت خواب خود هم می دیدمت به رؤیا
عزم سفر نمودم تا که رسم به کویت
اندر پی وصالت بگذشته ام ز صحرا
در بین راه گشتم بیمار ای برادر
رفت از میان عزیزم، امید من به فردا
وصلت نشد میسر، ای وای از غریبی
آثار مرگ باشد در چهره ام هویدا
در حال احتضارم محرم ندارم این دم
یک دم بیا به بالین خواهر بده تسلا
معصومه ی جوانم، خوشحالم ای برادر
قبل از تو جان جانان، من میروم ز دنیا
قسمت نشد ببینم سیمای همچو ماهت
دیدار ما قیامت، جانم فدات آقا
گرکه گذر نمایی بر تربت مزارم
زنده شوم دوباره، معصومه را مسیحا
شعر :اسماعیل تقوایی
- یکشنبه
- 25
- آذر
- 1397
- ساعت
- 22:51
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه