حرّم و نزد تو با روی سیاه آمده ام
بی پناهم من اینجا به پناه آمده ام
پسر فاطمه بگشا برویم باب کرم
شرمسار ز پی عفو گناه آمده ام
من خجالت زده از زینب و طفلان توام
تا نبخشی گنهم سینه پر آه آمده ام
تا کنی گوشة چشمی به من ای بحر کرم
در حضور تو امید نگاه آمده ام
راه بستم به تو ای راهگشای دو جهان
عذر خواهم ز تو و در پی راه آمده ام
نادم از کردة خود در طلب عفو آمده ام
سویت ای معدن غفران اله آمده ام
شاعر:سراج
- دوشنبه
- 6
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 15:50
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه