دم زدم ازآب،لب دربازدم شرمنده شد
واي برمن،واي سقاي حرم شرمنده شد
باغضب برآب چشم خيس ساقي خيره شد
ازنگاهش تاقيامت آب هم شرمنده شد
مشك اوبرخاك افتاد و غرورش را شكست
گفت آخرپيش زهرا،مادرم شرمنده شد
سعي خود را كرد تاآبي رساند برحرم
عاقبت اما خداوند كرم شرمنده شد
زد حسين ابن علي بوسه به دستش بين راه
ازلب خشكش دوتادست قلم شرمنده شد
گفت جان كودكانم تاحرم با من بيا
بيشترازپيش او با اين قسم شرمنده شد
بسكه كوشش كرد درحفظ علم تادست داشت
ازدوتا دست علم گيرش علم شرمنده شد
- چهارشنبه
- 28
- آذر
- 1397
- ساعت
- 17:27
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه