در صحن شما عشق تلاطم کرده
باران به روی سنگ تیمم کرده
یلدا سر ظهریست که گویاخورشید
از شرم حضور، خویش را گم کرده
پاییز گذشت و برگ ریزان نشدیم
از این همه معصیت پشیمان نشدیم
هرقدر که شب قصه ی خود را کش داد
ما آخر سر نماز شب خوان نشدیم
تا کی به ندای نفْسِمان گوش کنیم
غم را به قد قافیه تن پوش کنیم؟!
حیف است که در بلندی این یلدا
کوتاهی عمر را فراموش کنیم!
بی حوصله ام بی هیجان اما نه
دلتنگ توام، دل نگران اما نه
هی چله به چله میوه ها کامل شد
یک چله دعای عهدمان اما نه
- جمعه
- 30
- آذر
- 1397
- ساعت
- 20:34
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
سید ابوالفضل مبارز
ارسال دیدگاه