هم براي من به انصار و مهاجر رو زدي
هم صبوري كردي و در خانه ام سوسو زدي
چند ماهي درد پهلو را تحمل كرده اي
خواستي برخيزي از جا تكيه بر زانو زدي
رو به بهبودي ست حالت يا براي دلخوشي
بسترت را جمع كردي خانه را جارو زدي
اينقدر زحمت به خود دادي براي مرتضي
كودكان را با چه حالي شانه بر گيسو زدي
يك كلام از درد خود با من نگفتي هيچ وقت
مخفي از چشمان حيدر دست بر پهلو زدي
گر چه اين همسايه ها از پشت خنجر ميزنند
با دعايت زخم آن ها را سحر دارو زدي
از تمام غصه ها اين غم علي را ميكشد
تو براي من به انصار و مهاجر رو زدي
- سه شنبه
- 4
- دی
- 1397
- ساعت
- 16:55
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه