بر زمین برگِ گُلِ پَرپرِ تو افتاده
هَر کُجا می نِگرم پیکرِ تو افتاده
چه کُنم با تو که اینگونه به هَم ریخته ای؟
که جدا از بدنِ تو سرِ تو افتاده
اضطراب از همه سو بر دلِ زنها افتاد
در حرم خواهرِ غم پَرورِ تو افتاده
دست و پا می زنی و خون زِ لَبت می ریزد
نیزه از بس که به جانِ پَرِ تو افتاده
لشکرِ کوفه به اشکِ پِدرت می خَندَند
همه گویند؛ علی اکبرِ تو افتاده...
- سه شنبه
- 11
- دی
- 1397
- ساعت
- 18:26
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا رسول زاده
ارسال دیدگاه