• دوشنبه 3 دی 03

 اسماعیل تقوایی

عزای فاطمه(س)_مجتبی با چشمهایی اشکبار

487

عزای فاطمه(س)

مجتبی با چشمهایی اشکبار
در پی بابا بیامد دل فکار

بین مسجد بود مولامان علی
در عبادت بود آن حق را ولی

تا که فرزندش پریشان حال دید
سوی او رفت ودر آغوشش کشید

گفت اورا ای حسن نور بصر
گو چه رخ داده مسوزانم جگر

گفت بابا اف بر این دنیای پست
خانه سرزن،مادرم از دست رفت

برسرش زد مرتضی پشتش شکست
چند باری تا در خانه نشست

چونکه مولا وارد کاشانه شد
شیون وغوغا بپا در خانه شد

کودکان خرد زهرا(س) آمدند
گریه کرده قلب او آتش زدند

کودکان گریان وحیدر اشکبار
گرد خیبر داد از کف اختیار

سویش آمد زینبش با حال زار
گفت بابا،سر به دوش من گذار

پهلوان خندق آن مرد دلیر
خندق رنج وبلا را شد اسیر

زخمهای قلب او سر باز کرد
با گل پرپر سخن آغار کرد

گفت زهرا، خیز حیدر آمده
جان حیدر، طاقتم سرآمده

زود ترک  خانه کردی با وفا
نیست دیگر در سرای ما صفا

یارهجده ساله ام کاری نما
بار دیگر حیدرت یاری نما

ای خدا رفته زدستم چاره ام
نعش زهرا بینم وبیچاره ام

بایتیمانش چه سازم بعد او
آمده غم سوی من از چارسو

زود گشته فاطمه از ما جدا
صبر ده ما را به هجرش ای خدا

یافته عمر نگارم خاتمه
ناله دارم فاطمه یا فاطمه

شعر:اسماعیل تقوایی

  • سه شنبه
  • 11
  • دی
  • 1397
  • ساعت
  • 19:53
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران