آن شب ز هُول واقعه دنیا گریسته
مرغ هوا و ماهی دریا گریسته
مولا برای فُرقت زهرا گریست زار
زهرا برای غربت مولا گریسته
هر عاشقی که بود در این دار بی ثُبات
دیوانه وار با دل شیدا گریسته
سارا به باد حادثه مُشکین کلاله زد
حوا ز بحر چشم گُهر زا گریسته
ناهید زد به ساز طرب زخمۀ حزین
خورشید هم به طارم خَضرا گریسته
نوح نبی میانۀ امواج سهمگین
در ماتم عُصارۀ تقوی گریسته
دارای حِلم و جُود و سَخا زُهد بی ریا
دانای علم عالم بالا گریسته
عیسی به چرخ چارمین شد به غم عجین
موسی فراز سینۀ سینا گریسته
بی سر تنی فُتاده به هامون غریب وار
در بطن طشت دیدۀ یحیی گریسته
خون از سَحاب دیده فرو ریخت مصطفی
با یاد آن کبودی اعضا گریسته
شد غرقِ گریه مردمک چشم زینبین
دیده حَسن چو اشک حسین را گریسته
افسوس گوی اباذر و عَمّار وا اسف
سلمان به سوگ فاطمه تنها گریسته
تَسنیم و سلسبیل به پهنای رود نیل
همراه زهره ماه و ثریا گریسته
اجزای هردو کون توگویی ز هم گُسیخت
بُگداخت کوه و صخرۀ صَمّا گریسته
روز از حجاب شرم به رخسار زد نقاب
شب در عزای اُمِّ ابیها گریسته
نازم به دیده ای که از این غم گذشت و هم
بهر علی و ماتم فردا گریسته
یارب مباد این که نهد رو به تیرگی
چشمی که در مصیبت زهرا گریسته
«رونق» کجاست دید وسیعت که بنگری
جنات عَدن و کوثر و طُوبا گریسته
- جمعه
- 14
- دی
- 1397
- ساعت
- 19:15
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حاج محمد رونقی مازندرانی
ارسال دیدگاه