ای فروغ عشقم در چراغِ چشمت
برق خشم حیدر پیداست ز خشمت
خورشید پگاه من سردار سپاه من
جان من فدایت
وضع غربتم را برخیز و به هم زن
در دشت علم زن در حرم قدم زن
تا سکینه جان گیرد خواهرت توان گیرد
جان من فدایت
ای شمع شده آب از پرتو زهرا
دریای فتوت در ساحل دریا
سرداری و در خوابی سقایی و بی آبی
جان من فدایت
کودکان بی تاب این خبر ندارند
از دعا برایت دست برندارند
ره به خیمه چون پویم این خبر چه سان گویم
جان من فدایت
چشمه دو چشمت غرق خون شد ای وای
پرچم هدایت واژگون شد ای وای
تا پرچم تو افتاد عرش از غم تو افتاد
جان من فدایت
بوسه ها به دستت چون نثار کردم
در پیش پیمبر افتخار کردم
چون دست خدا دیدم طوبای وفا دیدم
جان من فدایت
تحصیل شهادت حُسن سرنوشت است
از آب گذشتن بهترین گذشت است
در تو روح تقوا بود این گذشت زیبا بود
جان من فدایت
منبع:سایت مدایح
- پنج شنبه
- 9
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 4:17
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه