• جمعه 2 آذر 03

 عباس میرخلف زاده

شعر سنگين شهادت حضرت زهرا صلوات الله عليها -(دو سه ماهه يه رازي)

798
2

دو سه ماهه يه رازي
ميون سينه دارم
هِي روز به روز كمون شدم لب تر نكردم
دور از چشم بقيه
يه عمري كنج خونه
تو غصه هام بارون شدم لب تر نكردم
ولي فقط ، به تو ميگم داداش حسين
قول بده به بابا نگي
منو خجا،لتم ندي پيش مادر
چيزي به خواهرا نگي
بيا بريم ، تو كوچه بت نشون بدم
جايي قامتم خميد
همونجايي ، كه من و مادر ميديديم
كه دومي از راه رسيد
همينجا راهمونو ، تا بستن ، مادر چشمامو بست
گوشواره رو همينجا ، شكستن ، مادر چشمامو بست...
وااااااي مادرم ، واي مادرم                        
از بعد كوچه خيلي
دلتنگ بودم مادر رو
بغل كنم ولي مراعاتشو كردم
از اون روزي كه ديدم
ميون بستر افتاد
گريه كنون ميرم بالاسرش ميگردم
با خس خسِ ، سرفه اش خدا ميدونه كه
دلم چه آزرده شده
گريَم ماله ، اينه كه ديدم صورت و
بازوش چه خون مُرده شده
خير نبينه ، اون دومي كه هنوزم
دل بابام كبابه و
دق ميكنه ، تا ميبينه رو پيرهنِ
مادر پُره خونابه و...
آتيش ميگيرم هرشب ، به تابوت ميشه خيره خيره
تو هر قنوت دعاشه ، ميخواد از خدا كه بميره...
وااااااي مادرم ، واي مادرم                        
يادم نرفته بابام
تا اسما رو صدا كرد
براي غسل مادرم خون گريه ميكرد
از پشت در شنيدم
كه با يه هِق هِقي گفت
زهرا بلند شو حيدرم خون گريه ميكرد
اسما چرا ، هرچي كه آب ميريزي اين
خونابه ها بند نمياد
اسما بازم ، كفن بيار كه اين بدن 
چندتا ديگه كفن ميخواد
اسما ديگه ، نميتونم غسلش بدم
ببين كه بازوش چيشده...
آتيش همه ، جونشو پشت در سوزوند
ببين كه پهلوش چيشده
مُرديم تا كه بابا گفت كه وقتِ نمازه ، واويلا
ميگفت بيايين براي يه تشييع جنازه ، واويلا...
وااااااي مادرم ، واي مادرم                        

  • سه شنبه
  • 25
  • دی
  • 1397
  • ساعت
  • 21:48
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید


حجم فایل 1.31 MB
تعداد بازپخش 76
تاریخ بارگذاری سه شنبه 25 دی 1397 14:55

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران