مجلس ششم:
نخستین کسی که به پیامبر ملحق شد
بغضی درون حنجره ام جا گرفته است
تنهایی ام بدون تو معنا گرفته است
چیزی شبیه جادوی چشمت که دیدنی-ست
در کنج خلوت دل من پا گرفته است
باورم نمی کنی نکن اما بدان که سخت
کارم ز عشق پاک تو بالا گرفته است
عشقم کشیده با تو کمی درد دل کنم
آخر دل من از غم دنیا گرفته است
برگرد ای زلال محبت که دوری ات
حال تمام آینه ها را گرفته است
در پهنه ی دلم غم تو موج می زند
حتی برای تو دل دریا گرفته است
یک بار هم شده تو به حرفم بها بده
این دل بهانه ی گل زهرا گرفته است
« سید محمد بابا میری»
آقا جان ممنونم که بازم امشب من روسیاه رو به مجلس روضه ی مادرت راه دادی . ممنونم با این بار گناه که هیچ کجا راهم نمیدن شما منو به مجلس عزای مادرت برای این که پاکم کنی راه دادی.
آقا جان! توی این ایام فاطمیه شما کجا برای مادر پهلو شکسته ات مجلس عزا برپا کرده ای؟
آقا جان امشب بیا با هم یه سری بزنیم به مدینه! مدینه بعد از رحلت یا به روایتی شهادت پیغمبر اکرم یه خبرایی هست! توی ایامی که امیر المؤمنین در پی مراسم دفن و کفن بدن رسول گرامی اسلام هست ؛ یه عده نامرد توی سقیفه جمع شدن و برای غصب خلافت برنامه ریزی کردن آقا جان سرت سلامت! یا صاحب الزمان! آجرک الله فی مصیبت امک فاطمه الزهرا سیده نساء العالمین...
فاطمه نخستین کسی که به پیامبر ملحق شد:
در آن مرضی که پیامبر خدا از دار دنیا رحلت کرد ، حضرت فاطمه به حضور پیامبر آمد و پیامبر مطلبی در گوش او فرمود که خندان شد ! عایشه می گوید: من از علت تبسم فاطمه سؤال کردم ؟ آن حضرت فرمود الان صلاح نیست. وقتی که پیامبر خدا از دنیا رحلت کرد ، من راجع به آن تبسم از او پرسیدم . حضرت فاطمه فرمود : وقتی پیامبر خبر وفاتش را به من داد من گریان شدم ، چون فرمود « تو اولین کسی هستی از اهل بیتم که به من ملحق می شود، خندان شدم » و از ابن عباس روایت شده است که : پیامبر اکرم (ص) زمان مرگ صدیقه طاهره را هم تعیین کرده و به دخترش فاطمه زهرا فرمود . «دخترم گریه نکن بعد از من هفتادو دو روز بیشتر عمر نمی کنی تا به من ملحق شوی » واز این خبر زهرا متبسم شد .
تب تابوت
آسمان ها هوس پر زدنش را دیدند
شمع ها شوق شب سوختنش را دیدند
چوب هایی که کبود از تن شعله بودند
گل سرخ چمن پیرهنش را دیدند
کوچه هایی که در آن راه فدک را بستند
بغض نشکفته ی باغ حسنش را دیدند
ماه و خورشید که شهرت به صداقت دارند
طعنه ی روز و شب مرد و زنش را دیدند
پهلوانان عرب پشت قیامی پر شور
خطبه خطبه سخن خط شکنش را دیدند
وقت تشییع غریبانه چهار آینه دار
روی شانه تب تابوت نتش را دیدند
آه! گل های علی زودتر از خاک بقیع
دست آغوش گشای کفنش را دیدند
« جواد محمد زمانی»
- سه شنبه
- 7
- آبان
- 1392
- ساعت
- 5:52
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه