نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
داغی عظیم بر جگر ذوالفقار ریخت
باران اشک آمد و بیاختیار ریخت
امشب کبوترانه به سوی تو پر زدم
اذن دخول خواندم و آرام در زدم
مثل نسیم رد شدم از کوچهباغها
خاموش بود در شب زخمی، چراغها
با یاد کوچه تازه شد انگار داغها
امشب مرور شد همۀ اتفاقها
آغاز روضه است نفسها معطر است
زائرترین پرندۀ دنیا کبوتر است
ایزد تو را شفیعۀ عالم گذاشته
داغ تو را به سینۀ آدم گذاشته
بر سفرهاش به جای نمک غم گذاشته
در کوثرت سه آیۀ محکم گذاشته
جز تو کسی مفسّر نهج البلاغه نیست
آگاه از مناظر نهج البلاغه نیست
این روضه با تلاطم و طوفان شروع شد
از لحظۀ شکستن پیمان شروع شد
با شعله شعله آتش سوزان شروع شد
با نالههای فضه و سلمان شروع شد
دیدند در حضور علی رو گرفتهای
بیاختیار دست به پهلو گرفتهای...
بانو ببخش قصد جسارت نداشتم
خواندند از تو روضه و طاقت نداشتم
اصلاً توان ذکر مصیبت نداشتم
در باب شعر هم که بضاعت نداشتم
مادر عنایتی به منِ بیپناه کن
این شعر را به خاطر محسن نگاه کن
- پنج شنبه
- 27
- دی
- 1397
- ساعت
- 20:36
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سمانه روشنایی
ارسال دیدگاه