یک بغض سخت و سنگین جامانده در گلویم
تصویر کوچه ای هست پیوسته روبرویم
بی وقفه می چکد غم در آسمان قلبم
ماندم که از سقیفه یا از فدک بگویم
تصویرِ مادرم را در قاب چشم دارم
باید به آب دیده این قاب را بشویم
دیدم که جسمِ خود را چون مرغ پر شکسته
با زحمتی فراوان می آورد به سویم
در کوچه روی مادر شد رنگ ارغوانی
عمری است من به یاد رویِ کبود اویم
یک روزه روزگارم در کوچه شد سیاه و
یکباره خودنماشد رنگِ سپید مویم
فواره می زد آن شب اشک از میان چشمم
شد قطره قطره اشکم آغشته با وضویم
در کوچه نانَجیبی فریاد می زد و من ...
یک بغض سخت وسنگین جامانده درگلویم
- شنبه
- 29
- دی
- 1397
- ساعت
- 9:57
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
منصوره محمدی مزینان
ارسال دیدگاه