کَسی نَدیده بیُفتد بَهار در آتش
گُلی نَدیده چُنین روزِگار در آتش
ببین که می رَوَد از دَر چه شُعله ای بالا!
به حالِ فاطمه... باران! بِبار در آتش
پَرنده ای که پَر و بالِ او شکسته شده...
...چگونه باشَد فِکرِ فرار، در آتش؟
خَبر دَهید به همسایه ها که یِک خانُم
زَمین نِشَسته به هَمراهِ بار در آتش
بِکِش عَبای علی را تو بر سَرَم فِضِّه
میانِ این همه داد و هَوار در آتش
شِکسته پَهلویِ مَن، مَرهَمی مُهَیّا کُن
برای بَستنِ زَخمَم بیار در آتش
بِریز آب به رویَم، بیا زِ چادُرِ مَن...
...تو چوب سوخته ها را دَرآر، در آتش
به ریسمان، عَلیِ مَرا کُجا بُردند؟
برای او شُده ام بیقرار در آتش
برای یاریِ حِیدر شُدَم مُصَمَّم تَر
که آبدار شُد این ذوالفقار در آتش!
بِسوز و دَرس بگیر از امامِ سوختِگان
که ایستاد چُنین اُستوار در آتش
برای سوخته ها گِریه می کُند زَهرا
که جانِشان شُده بَر او نِثار در آتش
برای سوخته هایی که بی صِدا رفتند
به نامِ فاطمه با اِختیار در آتش
مَرا به آبِ حَیات اِلتفات نیست، که هَست
زِ اشکِ دیده دِلم پایدار در آتش
- شنبه
- 29
- دی
- 1397
- ساعت
- 18:16
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا رسول زاده
ارسال دیدگاه