آتش بلند بود که این دَر شکسته شد
حُرمت زِ اَهلِ بیتِ پَیَمبَر شکسته شد
اُفتاد تا که سوخته دَر، خادِمه رسید
فهمید بارِ شیشه ی کوثَر شکسته شد
از بَس پَیامبر جِلوی چِشمِ آن حَسود
بوسه به دَست و سینه زَد، آخَر شکسته شد
این ماجراست؛ مَرد... زَمین خورده هَمسَرش...
این ماجراست؛ شیرِ خُدا سَرشکسته شد
می گُفت فِضِّه یا که نِمی گُفت با عَلی...
...از پُشتِ دَر، چه فایِده؟ حِیدَر شکسته شد
آنجا طَناب را به گَلوی پِدر که دید
قَلبِ لَطیف و نازُکِ دُختَر شکسته شد
یک مَرد از یَهود، تَعجُّب نموده بود
تا دید بُغضِ فاتحِ خِیبَر شکسته شد
زَهرا پِیِ عَلی و مُغیره غَلاف را...
...از بَس که زَد به بازوی مادَر شکسته شد...
- شنبه
- 29
- دی
- 1397
- ساعت
- 18:17
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا رسول زاده
ارسال دیدگاه