شعله زبونه می کشه
از در خونه ی علی
مادرم افتاد۴
آتیش زدن حرومیا
به آشیونه ی علی
مادرم افتاد۴
یه نامردِ بی دین و ایمون
درِ خونمونو شکسته
یکی دست بابایِ ما رو ...
یکی راه زهرا رو بسته
زینب بی قراره ، حسین گریه داره
علی غیرٍ زهرا ، پناهی نداره
امون از غریبی
اشکه توی چشام هنوز
می لرزه دست و پام هنوز
کوچه شلوغ بود۴
باور این جسارتا
سخته خدا برام هنوز
کاشکه دروغ بود۴
جلو چشمای غرق اشکم
بابامو تو کوچه کشیدن
نمی دونم اون لحظه چی شد
سرِ مادرم داد کشیدن
زدن تازیانه ، به بازوی مادر
یکی با لگد زد ، به پهلوی مادر
امون از غریبی
- شنبه
- 29
- دی
- 1397
- ساعت
- 19:39
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
وحید محمدی
ارسال دیدگاه