وقتی که دریا سر درون چاه میکرد
هفت آسمان را غرق اشک و آه میکرد
دلتنگ بود از یاس سیلی خورده میگفت
از زخمهای خورده و نشمرده میگفت
میگفت داغ یار هجده ساله دیده
عمری بساط اشک و آه و ناله دیده
غم را برای چاه شب ترسیم میکرد
با نخلها درد درون تقسیم میکرد
خورشید بود و داغدار ماه خود بود
عمری اسیر غربت جانکاه خود بود
آندم که خون از دیده اش در چاه میرفت
زهرا میان خاطراتش راه میرفت
دلتنگی اش اینبار بی اندازه تر بود
درد فراق یار دیرین تازه تر بود
یک جا در آتش خانه و کاشانه میسوخت
یک جای دیگر شمع با پروانه میسوخت
ناگاه دید آئینه را شب میگدازد
دشمن به روی عشق سیلی مینوازد
در بند غیرت دست و پا میزد همیشه
آئینه ی خود را صدا میزد همیشه
در کوچه ها نخل غدیر آزرده میرفت
دنبال او زهرای سیلی خورده میرفت
در سینه اش آتش که نه، آتشفشان بود
زهرا به دنبال علی دامن کشان بود
فریاد میزد یارسول الله برخیز
شد رستخیز دود و اشک و آه برخیز
بابا کجایی سوخت آتش باغ مارا
سوز غریبی تازه کرده داغ مارا
بابا کجایی دخترت نقش زمین است
مظلوم و بی یاور امیرالمؤمنین است
دستی که با تو بیعت دیرینه بسته است،
حالا به بند بیکسی از کینه بسته است
- دوشنبه
- 1
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 10:13
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رجبعلی نیسی
احسان
شعر نوحه معروف کلنا عباسک یا زینب که حاج صادق آهنگران اجرا کرده هم از آقای رجبعلی نیسی است سه شنبه 2 بهمن 1397ساعت : 10:10