زهرای من، آسوده یکشب را نخفتی
با شوهرت حتی غم خود را نگفتی
ای وسعت هفت آسمان در بستر خاک
ای رازدار دردهای شاه لولاک
بعد از تو مانده استخوانی در گلویم
درد و غم دیرین خود را با که گویم؟
زندانی شب های یلدای فراقم
بعد از تو جز مردن نباشد اشتیاقم
ایکاش جای فاطمه ، من مرده بودم
قربانی زهرای سیلی خورده بودم
زهرا نباشد، زندگی معنا ندارد
افسوس دیگر مرتضی زهرا ندارد
- دوشنبه
- 1
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 12:7
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رجبعلی نیسی
ارسال دیدگاه