عمری برای مادرم خون گریه کردم
تنها ولی در باورم خون گریه کردم
عمری نشستم کنج این بیغوله تنها
با جزء جزء پیکرم خون گریه کردم
عمری زدم بر سینه و سر جان مادر
با ناله های خواهرم خون گریه کردم
آتش گرفتم سوختم با این مصیبت
من با دل غم پرورم خون گریه کردم
گفتم به آه و شیون و زاری عزیزم
در واقع باچشم ترم خون گریه کردم
دنیا شد آواری به روی جسم و جانم
من تا وداع آخرم خون گریه کردم
با این که افتادم ز پا اما عزیزان
چون لاله های پرپرم خون گریه کردم
می خواستم تنها درین ماتم بسوزم
رفتم درون سنگرم خون گریه کردم
- سه شنبه
- 2
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 14:35
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
اکبر بهرامی
ارسال دیدگاه