دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
شبانه بغض گلوگیر من کنار بقیع
شکست و دیده ز دل اشک دانه دانه گرفت
ز پشت پنجرهها دیدگان پر اشکم
سراغ مدفن پنهان و بینشانه گرفت
نشان شعله و درد و نوای زهرا را
توان هنوز ز دیوار و بام خانه گرفت
مصیبتیست علی را که پیش چشمانش
عدو امید دلش را به تازیانه گرفت
چه گفت فاطمه؟ کآنگونه با تأثر و غم
علی مراسم تدفین او شبانه گرفت
فراق فاطمه را بوتراب باور کرد
شبی که چوبۀ تابوت را به شانه گرفت
- چهارشنبه
- 3
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 11:49
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سید فضل الله قدسی
ارسال دیدگاه